پس بدينگونه شد كه ما به شيراز درآمديم!
البته اين سفر از انواع كاري هست و بنابراين قرار به تفريح نيست!!
اما خوب ….
شيراز از چيزي كه فكر ميكردم قشنگ تر
خوش آب و هوا تر
تميز تر
و بزرگتر بود
به اينها ده ها مغزه اغذيه فروشي و رديف صندلي هاي تو ي پياده روها رو هم اضافه كنيد
كه به شهر منظره پاريس رو ميده
هتل ما نسبتا خوب و قشنگه هر چند اينترنتش تعريفي نداره !البته مشكل سرعت ارتباط نيس
كامپيوتر هاي اينجا با پنتيوم 4 هاي از رده خارج و 256 مگ رم و البته ايكس پي در نوع خود شاهكاري هستند در حدي كه فاير فاكس پرتابل من عملا باز نميشه و من بايد از اينترنت اكسپلورر نسخه 6 استفده كنم ! ديگخه خودتو بقيه حال منو حدس بزنين
اما برخوردشون با مزه است و جالب تر اينه كه فكر كردن من خارجي هستم
اما دارم به اين نتيجه ميرسم كه همه معادن لب لعل و كان حسن شيراز در همون زمان مرحوم خواجه حافظ استخراج شدن و چيزيش به ما نرسيده
منتظر فردا شب باشيد كه به گلگشت مصلي خواهم رفت
پ ن اين دفعه بذون قد قد و تبليغ اضافي سفرنامه نويسي رو شروع كردم ! اميدوارم دستور آشپزي رو هم بزودي بنويسم
پ.ن. این پست ها رو تو شیراز نوشتم.. اما نشد پست کنم…. موند واسه برگشت.
حالا یواش یواش….
Filed under: روزنگاری ها |
کاش می دانستم و می دیدم و دوری در شیراز می گردانیدم ات تا سفرنامه ات به شیراز بیش از این چند سطر باشد و بنده ی خدا نامی هم از سعدی – این شاعر پرآوازه – می آوردی. مبادا دلش بشکند!
ایشالا سفر بعدی
سعدی هم تو برنامه هست البته
حالا اگه تنبلی اجازه بده